سرباز پیر مکید و چوبی به طرف دختر جوانی در کس پیرزن پادگان پرتاب کرد
هنگامی که یک فرمانده جوان او را از خواب بیدار کرد و به او دستور داد که تمرینات بدنی انجام دهد ، و سپس او را از نظر جنسی خوشحال کند ، سرباز پیر در خواب بود. دخترک لباس های خود را جلوی پیرمرد و حرامزاده ای بیرون کشید ، زیرا او نوازش کرد و سپر الاستیک خود را در دست گرفت. پدربزرگ برانگیخته شد و به او اجازه داد که خروس سخت خود را به کودک بخورد ، یک گوجه فرنگی را عمیقا کس پیرزن درون گربه او کاشت و آن را با لطافت پاره کرد.